در ميان موجودات جهان آفرينش، گروهى هستند كه امكان هيچگونه ترقى، تعالى و پيشرفتى را ندارند و همه آنچه لازم است، از ابتدا و بالفعل در نهاد آنها گذاشته شده است; جمادات از اين قبيلند. گروه ديگر علاوه بر برخى فعليتها، قوا و استعدادهايى دارند كه در صورت جمع شرايطى خاص به فعليت رسيده، منتهى به تكميل و تتميم آن موجود مىشود. بعضى از موجودات گروه دوم در اين مسير بى اختيارند و برخى ديگر راه تكامل را با اختيار و اراده تمام طى مىكنند. انسان از اين گونه اخير است كه مسؤوليتسازندگى و تربيت او را به خودش سپردهاند.
در مقاله حاضر به انواع هدايت در نظام آفرينش پرداخته شده و نقش آزمايشهاى الهى در زندگى انسان و هدف اين آزمايشها بررسى شده است.
خلقت، هدايت، تكوينى، تشريعى، امتحان، استدراج
خداوند سبحان علاوه بر خلقت موجودات، هدايت آنهارا به سوى كمال بر عهده دارد;مراد از هدايت آن است كه راه كمال و سعادت موجودات را به آنها بنماياند و در ايصال به مطلوب، آنها را يارى رساند; ربناالذى اعطى كل شىء خلقه ثم هدى; «پروردگار ما همان كسى است كه خلقتشايسته هر چيز را به آن داد و سپس هدايتشكرد.» (1)
اين همان هدايت عامهاى است كه دامنهاش تمامى موجودات را فرا گرفته است. با ملاحظه مراتب موجودات، مىتوان براى هدايت الهى مراتب و مراحلى را بر شمرد:
1- هدايت تكوينى: خداوند در اين مقام هر موجودى را با قرار دادن ميل و استعدادى در او به سوى كمال وجودىاش راهنمايى مىكند. ضعيفترين موجودات تا پيچيدهترين آنها ناخود آگاه و بطور تكوينى به سوى كمال خويش در حركتند. با چنين هدايتى است كه هسته خرما در درون خود،استعداد تبديل شدن به درختبارور نخل رادارد و در صورت جمع شرايط، آن استعداد درونى به فعليت رسيده، به درخت نخل تبديل مىگردد.
2- هدايت تشريعى: ميان موجودات عالم خلقت، انسان موجودى متفكر و انديشمند است و كمال او تنها از راه تفكر و انديشه صحيح تامين مىشود. او افعال ارادى خود را از سر اعتقاد انجام مىدهد لذا در انتخاب راه و گزينش مسير كمال حقيقى، نيازمند هدايتبيشترى است. علاوه بر آن، انسان بطور طبيعى خودخواه و نفع پرست است و به حكم زندگى اجتماعى، (2) ميان اميال و خواستهاى او در اجتماع تزاحم و تعارض بهوجود مىآيد; لذا انسان بايد اميال و خواستهاى خود را تا حدودى كنترل كند و در صورت بروز نزاع، كسى با احكامى ميان او و طرف ديگر نزاع قضاوت كند; بدين جهت نيازمند قوانين و شريعتهايى مىباشد. خداى سبحان در پى اصل هدايت عامه، در خصوص انسان، علاوه بر آنچه بصورت استعداد قوا و عقل و فطرت در نهاد او قرار داده، لازم است راه درست را به او نشان داده، در زمينه اعتقادات، اخلاق و احكام، او را راهنمايى كند. بنابراين حقتعالى اين نياز ضرورى و فورى بشر را با انزال كتب آسمانى و بعثت انبيا«عليهمالسلام» پاسخ داده است.
البته انسان در انتخاب دين و التزام عملى به آن كاملا مختار است و مىتواند با حسن انتخاب خويش، مطابق شريعتحق رفتار كرده، به سعادت برسد يا آنكه با سوء اختيار از آن اعراض كرده به شقاوت ابدى محكوم گردد. البته اين هدايت تشريعى، عمومى است و خدا با آن، راه سعادت را به همه انسانها نشان مىدهد; اناهديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا; «ما انسان را راهنمايى كرديم خواه شكرگزار باشد يا ناسپاس.» (3)
3- هدايت پاداشى: در برابر هدايت تشريعى حق، انسانها در دو جبهه قرار دارند: گروهى تقوا و سرمايه فطرت را حفظ كرده، در نزاع درونى ميان فطرت و طبيعت، همواره به سوى فطرت گرايش داشته و زندگى خود را مطابق شريعت تنظيم كردهاند. خداوند از سر لطف ،آنها را مورد هدايتباطنى قرار مىدهد. بخوبى پيداست كه اين هدايت در پى اثبات استحقاق و لياقت مؤمن در مرحله هدايت تشريعى است و هيچگونه منافاتى با عدالتخداى سبحان ندارد. گروه ديگر، نور فطرت خود را خاموش و به سوء اختيار خود، از هدايت تشريعى اعراض كردهاند. خداوند فيض خاص خود را از چنين افرادى قطع مىكند و آنها رابه حال خود وامىگذارد: اين كار به سقوط و افزايش امراض قلبى آنها مىانجامد. بنابراين، هدايت الهى در مورد انسان دو مرحله دارد: اول: هدايت ابتدايى كه همان هدايت تشريعى از طريق عقل و وحى است. انسانها از نظر قبول يا نكول هدايت تشريعى، به مؤمن و كافر تقسيم مىشوند و تنها مؤمنان لياقتبهره بردارى از دايتبالاتررا خواهند داشت، دوم: هدايت جزايى و پاداشى، كه خداوند با آن مؤمنان و پرهيزكاران را به مطلوب مىرساند و آنها را در انجام طاعات و عبادات و پرهيز از محرمات، موفق و مؤيد مىكند. خداى سبحان در قرآن كريم فرموده است: ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين. الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوة ومما رزقناهم ينفقون. والذين يؤمنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و بالآخرة هم يوقنون. اولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون; «اين كتاب كه در آن هيچ نقطه ابهامى نيست، راهنماى كسانى است كه داراى تقواى فطرى هستند، آنها كه به عالم غيب ايمان دارند و با نماز (كه بهترين مظهر عبوديت است) خدا را عبادت مىكنند و از آنچه ما به آنها روزى دادهايم انفاق مىكنند. همانهايى كه به آنچه بر تو نازل شده و آنچه قبل از تو نازل شده بود ايمان و به آخرت يقين دارند. چنين كسانى بر طريق هدايتى از جانب پروردگار خويش هستند و تنها ايشان رستگارند.» (4)
در اين آيات، بعد از شمردن چند صفت از اوصاف پرهيزكاران مىفرمايد: دارندگان اين اوصاف از هدايت الهى بهرهمند هستند; ابتدا از ناحيه خداى سبحان مورد هدايت تشريعى قرار گرفتند و خود با فطرت سالمشان پذيراى آن دايتشدند و به صفت «تقوا» آراسته گشتند. در مرحله بعد همين تقوا، زمينه هدايت ويژهاى مىشود كه خداى سبحان به پاس تقواى آنها به ايشان كرامت فرموده است. اولا اين هدايت پاداشى، هدايت قرآنى است. ثانيا اين هدايت از نوع هدايت اولى است; بطورى كه اگر هدايت تشريعى و تقواى حاصل از آن نباشد، هدايت ثانوى دست نمىدهد. ثالثا هدايت اولى عمومى است و هدايت پاداشى مخصوص پرهيزكاران مىباشد.
طبيعى است كه اگر كسى هدايت تشريعى را نپذيرد، خداوند او را بعنوان كيفر گمراه مىكند. اضلال، امر عدمى است و «دادنى» نيست (وليكن هدايت، امرى وجودى و «دادنى» است و تا خدا آن را اعطا نكند، كسى مهتدى نمىشود). خداوند لطف خود را از چنين فرد تبهكارى قطع مىكند و او چون ذاتا فقير است، با سلب فيض حق، هيچ راهى براى نجاتش باقى نمىماند و بى درنگ سقوط مىكند. كافر و فاسق هم داراى دو ضلالت است; يكى ضلالت و كورى اولى كه باعث اوصاف خبيثه اوست و ديگر ضلالتى كه ضلالت و كورى اولش را بيشتر كرده است. ضلالت اولى رابايد به خود فرد نسبت داد و اضلال دومى را جزايى دانست كه خداوند به آنها داده است. اضلال خدا همان نرساندن لطف و هدايت است; نه آنكه چيزى به نام ضلالتبه كسى اعطا كند. هنگامى كه توفيق هدايت از كسى گرفته شد ديگر عقل او از درون شكوفا نمىشود و از بيرون هم پيام رسولان الهى در او نفوذ نمىكند. چنين كسى محكوم به سقوط خواهد بود; ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوه ; «خدا بر دلهاى كفار مهر زده است و بر گوشها و چشمانشان پردهاى است.» (5)
في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا; «در دلهاى منافقان مرض و بيمارى است پس خدا به كيفر نفاقشان آن بيمارى را افزود.» (6)
يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين;«خداوند با همين قرآن بسيارى را گمراه و بسيارى را هدايت مىكند ولى قرآن تنها فاسقان را - كه قبلا فسق خود را نشان دادهاند گمراه مىكنند.» (7)
متقين ميان دو هدايت واقعند و از دو هدايتبهره مىبرند; همچنان كه غير متقين (كفار، منافقان، فاسقان) ميان دو ضلالت قرار گرفتهاند. (8)
بديهى است كه تنها با ايمان ظاهرى و ادعاى ايمان نمىتوان مشمول هدايتخاص الهى قرار گرفت و مخصوصا برخوردارى از هدايت قرآنى مشروط به اثبات شايستگى و قابليت فرد مؤمن است. به همين دليل خداوند تعالى انسان را در صحنههاى مختلف و با طرق گوناگون مورد «آزمايش» قرار مىدهد. لازمه امتحان آن است كه انسان در انتخابهاى خود آزاد و مختار باشد; لذا خدا در درون او نزاعى ميان طبيعت و نفس از يكسو و فطرت از سوى ديگر، قرار داده است و او از دو طرف به سمت «فجور و بدى» و «تقوى» كشيده مىشود; و نفس و ما سويها. فالهمها فجورها و تقويها; «قسم به نفس انسان و آنكه او را به حد كمال آفريد و به او شر و خير را الهام كرد.» (9)
از طرفى به سمتخوبيها متمايل است، اين مقتضاى فطرت اوست، و از طرف ديگر به بديها گرايش دارد; اينها همه صحنههاى امتحان است تا انسان راه سعادت را برگزيند و شايستگى خود را براى برخوردارى از هدايت مخصوص الهى به اثبات رساند. حاصل سخن آنكه يكى از سنتهاى تغيير ناپذيرالهى و نواميس خلقت، آزمايش انسان است. خداوند در آيات فراوانى بر اين مطلب تاكيد دارد; ولنبلونكم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين; «ما بطور حتم و بدون استثناء همگى شما را با خوف يا گرسنگى يا نقص اموال و جانها و ميوهها مىآزماييم، و تو اى پيامبر صابران را بشارت ده.» (10)
خداوند حتما انسان را مىآزمايد. بنابراين اگر كسى در مقام دعا از خدا بخواهد كه او را مورد آزمايش قرار ندهد، اين دعا هرگز اجابت نمىشود. بايد از خدا بخواهد كه او را به اندازه قدرت و ايمانش امتحان كند و حتى هنگام امتحان به او توفيق دهد و وى را به حال خود واننهد.
در قرآن كريم، موضوع «آزمايشانسان» به صورتهاى مختلفى مطرح شده است گاهى از لغت «امتحان» استفاده شده است; اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوى; «آنها كسانى هستند كه در حقيقتخدا دلهايشان را براى مقام رفيع تقوا آزموده است.» (11)
ولى معمولا در قرآن واژه «ابتلاء» و «افتنان» بكار رفته است. ريشه لغوى كلمه «ابتلاء» در زبان عرب «بلاء» است و معناى آن فرسوده و كهنه شدن است. هر شيئى كه فرسوده شود، تمام خصوصيات ذاتى و اصلى خود را آشكار مىكند; به عبارت ديگر با كهنه كردن و مورد استفاده قرار دادن آن شىء; معلوم مىشود جوهره آن چيست و كدام يك از اوصافى كه براى آن شمردهاند، ذاتى اوست و كدام يك عرضى و زوالپذير; بنابراين اصل لغت «ابتلاء» بلا و كهنگى است ولى از نظر اصطلاحى «ابتلاء» به معنى امتحان و آزمايش است. از آنجا كه انسان در آزمايشهاى مختلف، جوهر خود را نشان مىدهد، به آزمايش «ابتلاء» گويند، يا از آن جهت كه امتحان، انسان را كهنه وفرسوده مىكند.
كلمه «افتنان» و «فتنه» از نظر لغوى به معنى گداختن (12) است و گداختن فلز براى آن است كه جوهره ذاتش را آشكار سازد. از آنجا كه در امتحان انسان، جوهر ذات او معلوم مىگردد به «امتحان» فتنه گويند.
با توجه به آنكه در دنيا معمولا ممتحنها از نتيجه آزمون اطلاعى ندارند، ممكن است كسى سؤال كند كه چرا و چگونه خدا انسان را امتحان مىكند؟ در حالى كه او از همه چيز و حتى از نتيجه اين آزمونها مطلع است. وان تجهر بالقول فانه يعلم السر واخفى; «اگر به صداى بلند صحبت كنى (يكسان است) زيرا خدا بر نهان و مخفىترين امور جهان كاملا آگاهاست.» (13)
در پاسخ بايد گفت اصل امتحان براى آن است كه گوهر فرد ظاهر شود و او استعدادهاى خود را پرورش دهد و به سعادت برسد. ضرورتى ندارد كه در هر امتحانى، ممتحن از حاصل و نتيجه امتحان آگاهى نداشته باشد. البته در مواردى كه ممتحن انسان است، طبعا از نتيجه امتحان هم اطلاعى ندارد; (14) مانند معلمى كه از دانشآموزان خود امتحان به عمل مىآورد; گاهى هم ممكن است كه ممتحن به همه چيز مطلع باشد و با اين حال، طرف مقابل را بيازمايد; نه براى آنكه خود بفهمد، بلكه براى مشخص شدن گوهر او و رشد و ترقى او; ولو يشاء الله لا نتصر منهم و لكن ليبلو بعضكم ببعض; «اگر خدا مىخواستخود از كافران انتقام مىكشيد (بىآنكه شما به جنگ برويد) وليكن اين صحنه جهاد كفر و ايمان براى امتحان شماست.» (15)
بنابراين امتحان الهى عامل رشد و شكوفايى استعدادها و قواى انسان است.
بطور كلى آيات قرآنى را كه در زمينه امتحان بشر نازل شده است، مىتوان در چهار گروه جاى داد:
گروه اول: آياتى كه بصراحت مىفرمايد همه آنچه در عالم طبيعت و نشئه دنياست، در حوزه امتحان انسان است و خدا براى آزمودن انسان آنها را آفريده است. انسان در مقابل نعمتها سه موقعيت مىتواند داشته باشد: يا آنكه خدا آن نعمت را به او اعطا كرده است، يا از ابتدا از داشتن آن نعمت محروم بوده است و يا آنكه پس از مدتى كه از آن بهرهمند بوده، خدا آن را از او باز ستانده است. پيداست كه دادن نعمتبراى آزمودن «شكر» انسان است و ندادن آن يا پس گرفتن آن براى آزمودن «صبر» او; و خدا در هر حال شاهد و ناظر حالت آدمى است; انا جعلنا ما على الارض زينته لها لنبلوهم ايهم احسن عملا; «ما چيزهايى را كه روى زمين است آرايش آن قرار دادهايم تا ايشان را بيازماييم كه كدامشان از جهت عمل بهترند.» (16)
زينت، هر امر زيبايى است كه وقتى به چيزى منضم شود، جمالى به آن مىبخشد; آن سان كه رغبت هر بينندهاى را به سوى آن جلب مىشود. هر چه بر روى زمين است، زينت زمين است نه زينت آدميان. زيور زمين است و آزمون انسان; زيرا معقول نيست كه چيزى جدا از انسان باشد و با اين حال زينت او محسوب شود. كسى كه زمين را آباد مىكند يا ساختمان مجللى مىسازد، زمين را مزين كرده استيا وقتى لباس خوبى دربر مىكند اين لباس زينتبدن است و نه زيور جان او. ولى اگر كسى زحمت كشيد و عالم با تقوا شد يا زاهد عابد، او خود و «جان» خويش را مزين كرده است. (17) پيام مستقيم آيه فوق آن است كه انسان نبايد خود ر ابه ماديات مشغول كند; زيرا كسى كه خود رابه بيرون از ذات خود سرگرم كند، خود را هدر داده است و روزى، آن امر عرضى و بيرونى از بين مىرود و درون تهى مىماند. علاوه بر نكته مذكور، آيه شريفه اضافه مىكند كه همان ماديات وسيله آزمودن شماست. دادنش براى آزمون «شكر» و گرفتن يا ندادنش جهت آزمون «صبر». از نظر آيه شريفه، دنيا و هر چه در آن است (خير يا شر، مفيد يا مضر، خوشايند يا ناخوشايند) براى امتحان بشر است و دنيا، دار امتحان است نه دار جزا; آن جزاى محض (پاداش يا كيفر) كه در كنارش تكليفى نيست، مربوط به قيامت است. لذا هر چه در نشئه دنيا و طبيعتبه آدمى بدهند يا از او پس گيرند، همه براى امتحان اوست. حتى هنگامى كه در اثر موفقيت در امتحان قبلى يا انجام يك خير و حسنهاى، به انسان پاداش يا نعمتى مىدهند گرچه از يك نظر پاداش است، ولى همراه آن امتحان جديدى آغاز مىشود و آدمى در مقابل همان نعمت هم مسؤوليت دارد.
گروه دوم: آياتى كه تصريح مىكنند مشكلات و همه سختىها براى آزمون انسان است: و لنبلونكم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين; «ما بطور حتم همگى شما را با خوف يا گرسنگى يا نقص اموال و جانها و ثمرات مىآزماييم، و تو اى پيامبر! صابران را بشارت ده.» (18)
اين آيه به بعضى از سختيها كه ممكن است، مسلمانان در راه مبارزه با باطل بدان دچار شوند، اشاره كرده است، از قبيل: ازبين رفتن امنيتيا قحطى و گرسنگى يا از دست دادن اموال در تجارت يا فدا شدن جان در ميدان جهاد يا كم شدن ميوههاى درختان. در آيه ديگرى فرمود ما براى پيشبرد اسلام، شما را با امتحانهاى شديدى مورد آزمايش قرار مىدهيم كه بعضى از اينها آنقدر سنگين است كه حتى مؤمنان به لرزه در مىآيند; اذ جاؤكم من فوقكم و من اسفل منكم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا. هنالك ابتلى المؤمنون و زلزلوا زلزالا شديدا ; «ياد داريد وقتى را كه (در جنگ احزاب) لشكر كفار از بالا و پايين بر شما حملهور شدند، چشمها حيران و خيره ماند و جانها به گلو رسيد و شما درباره خدا گمانهايى كرديد. در آن صحنه مؤمنان امتحان شدند و سخت متزلزل گرديدند.» (19)
در ادامه همين آيات سوره احزاب، بتفصيل توضيح مىدهد كه در چنين امتحانات سخت، بسيارى از افراد، صحنه جهاد را ترك مىكنند يا منافقانه مىمانند و كارشكنى مىكنند و عدهاى از مؤمنان هم پايدارند. (20)
علاوه بر آن، قرآن در مواردى به مسلمانان صدر اسلام كه در مدينه در خدمت پيامبر بودند و هميشه نمازهاى يوميهشان را هم به امامتبهترين امام جماعت و در بهترين و مقدسترين مكانها - مسجدالنبى - و با جمع همه شرايط معنوى، اقامه مىكردند، مىفرمايد: شما گمان مبريد همين كارهاى خير، شما را به بهشت مىرساند، هنوز كاملا امتحان نشدهايد. لازم است در امتحان جهاد هم شركت كنيد.
ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم; «آيا مىپنداريد كه شما را داخل بهشت راه مىدهند در حالى كه هنوز در ميدان جهاد، مجاهدان از غير آنها متمايز نشدهاند؟» (21)
احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون ; «آيا مردم پنداشتند كه به محض آنكه گفتند ما به خدا ايمان آوردهايم، رهايشان كنند و براى اين ادعا هيچ امتحانشان نكنند؟» (22)
گروه سوم: در برخى از آيات، خداى تعالى به نعمتهايى اشاره كرده كه خود به انسانها مىدهد تا آنها را مورد آزمايش قرار دهد. البته در دنيا هيچ نعمتى را بطور خالص و بدون رنج و محنتبه آدمى نمىدهند و براى تحصيل نعمت و بقاى آن، كوشش انسان شرط لازمو ضرورى است.
فمن الناس من يقول ربنا آتنا فى الدنيا و ماله فى الآخرة من خلاق. و منهم من يقول ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة وقنا عذاب النار. اولئك لهم نصيب مما كسبوا و الله سريع الحساب; «بعضى از مردم مىگويند خدايا نعمتهاى دنيايى به ما بده، اين گروه در آخرت بهرهاى ندارند. بعضى مىگويند پروردگارا به ما هم در دنيا و هم در آخرت حسنة بده و ما را از عذاب آتش حفظ كن. ايشان از آنچه كردهاند نصيبى دارند و خدا سريع الحساب است.» (23)
مردم در دعاهاى خود دو دستهاند: گروهى از خدا تنها دنيا را مىطلبند و گروهى ديگر حسنه ونيكى دنيا و آخرت را درخواست مىكنند. هر دو گروه بايد تلاش كنند; تنها با دعا به دنيا نمىرسند بلكه به اندازه كسب و تلاش خود بهره خواهند داشت. در جاى ديگر مىفرمايد: ليس للانسان الا ما سعى; «براى آدمى جز همان اندازه كه سعى و تلاش كرده نخواهد بود.» (24)
هيچ نعمتى را بدون محنتبه آدمى نمىدهند. ولى در آيات متعددى گوشزد مىشود كه همين نعمتهاى مشوب به نقمت هم جهت آزمون او در اختيارش قرار مىگيرد: واعلموا انما اموالكم واولادكم فتنة و ان الله عنده اجر عظيم; «محققا بدانيد كه اموال و اولاد شما جز وسايلى براى امتحان شما نيستند.» (25)
و لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم زهرة الحياة الدنيا لنفتننهم فيه; «اى رسول ما هرگز به متاع ناچيزى كه ما به قومى براى امتحان آنها دادهايم چشم مدوز.» (26)
آيات متعددى به نعمتهاى فراوانى كه به بنىاسرائيل عطا شده بود، اشاره مىكند يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم; «اى قوم بنى اسرائيل، نعمتهايى را كه من بر شما ارزانى داشتم، به ياد داشته باشيد.» (27)
گاهى به نعمت نجات از آل فرعون وطاغوتيان اشاره دارد: و اذ نجيناكم من آل فرعون يسومونكم سوء العذاب يذبحون ابناءكم و يستحيون نسائكم و فى ذلكم بلاء من ربكم عظيم; «به ياد آريد آن هنگام كه شما را از دست فرعونيان نجات دادم; از آنها سخت در شكنجه بوديد تا حدى كه پسران شمارا مىكشتند و زنان شما را نگاه مىداشتند و اين بلا و امتحانى عظيم براى شما بود.» (28)
گاهى هم خطاب به مؤمنان، نعمت نجات از يوغ طاغوت و ستم را يادآور مىشودو آنهارا متوجه مسؤوليتخطيرى كه در اين ميدان امتحان دارند، مىكند.
ثم جعلناكم خلائف فى الارض من بعدهم لننظر كيف تعملون; «مابعد از هلاك آنها شما را در زمين جانشين قرار داديم تا بنگريم شما چه مىكنيد.» (29)
تعبير پايانى آيه اخير، نشانگر آن است كه چرا خدا به اين گروه كه قبلا تحتستم بودند، كمك كرد تا با طاغوتيان مبارزه كنند و خود خليفه در زمين گردند و حاكميتسرزمين خود را به دست گيرند. فرمود من حاكميت را به خود شما دادم تا ببينم چه مىكنيد؟ چون در كنار اين نعمت، مسؤوليت هست، مؤمنان متوجه امتحانى بودن اين نعمتخواهند شد.
در آيات ديگر، اعطاى مقامات معنوى به افراد خاص بعنوان امتحان مطرح شده است; قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى ليبلونىء اشكر ام اكفر; «آن كسى كه از كتاب اطلاعى داشت گفت من در يك چشم بر هم زدن تخت ملكه سبا را نزد تو مىآورم و چون تخت را نزد خويش پابرجا ديد، گفت اين از كرم پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس مىدارم يا كفران مىكنم.» (30)
مطابق اين آيه، مقام طى الارضى كه نصيب يكى از شاگردان حضرت سليمان«عليه السلام» (31) شد - و به واسطه آن توانست در كمتر از چشم بر هم زدنى تخت ملكه سبا را از دورترين نقطه به فلسطين انتقال دهد يك امتحان الهى است.
گروه چهارم: در اين گونه آيات، نعمتها و نقمتهاى الهى در كنار هم ذكر شده وهدف از آنها امتحان انسان دانسته شده است. در آيهاى مىفرمايد: و نبلوكم بالشر و الخير فتنة; «ما شما را به نيك و بد مبتلا كرده، مىآزماييم.» (32)
حضرت على«عليه السلام» بيمار شدند. كسى پرسيد حالتان چطور است؟ فرمود: «على شر» و سپس به آيه فوق اشاره كردند. بعبارتى انسان در حال نقمت و مشكلات، در كلاس شر امتحان مىدهد و به هنگام برخوردارى از نعمت در كلاس خير مورد آزمايش قرار مىگيرد.
البته انسان ظاهربين به اين نكته توجه ندارد و معمولا نعمتهاى الهى را به حساب اكرام الهى گذاشته، مىپندارد كه چون نزد خدا عزيز ومكرم بوده، مورد انعام قرار گرفته است. قهرا چنين كسى رويكرد دنيا و نعم دنيوى ومادى به بعضى افراد را هم، چنين تفسير مىكند و متقابلا اگر نعمتهايى از كسانى گرفته شود، آن را نشانه قهر الهى مىپندارد يا اگر ببيند فردى با مصايب و بلايايى روبرو شده است، تنها تفسيرى كه از آن دارد، اين است كه آن فرد مبغوض درگاه حق است. خداى تعالى براى زدودن اين توهمات و رفع اين ظاهربينىها مىفرمايد: فاما الانسان اذا ما ابتليه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربى اكرمن و اما اذا ما ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربژى اهانن كلا; «اما انسان به گونهاى است كه وقتى پروردگارش او را آزمايش كند و اكرام كرده نعمتى به او مىدهد، مىگويد خدا مرا عزيز و گرامى داشت و چون جهت آزمون او روزىاش را كم مىكند مىگويد خدا مرا خوار گردانيد. نه چنين است.» (33)
به عبارت ديگر، انسان هم در حال فقر مبتلاست و هم در حال غنا، هم در حال سلامت و هم در حال مرض، هم آن زمان كه صاحب مقام ومرتبه اجتماعى است و هم آن هنگام كه گمنام است. در هر دو صورت مورد آزمايش است. صورت ظاهرى اين دو امتحان متفاوت است، ولى هر دو حال با وجود اختلاف ظاهرىشان، جهت امتحان، او مقدر شده است; لذا از آيه فوق بخوبى مىتوان استنباط كرد كه مؤمن نبايد به سلامت، غنا، قدرت يا علم خويش بعنوان نعمتبنگرد. اگر هر يك از اينها بطور مطلق نعمت مىبود، ديگر فرد، مقابل منعم مسؤوليتى نداشت.
البته امتحان با نعمت و رفاه، بسيار مشكلتر از آزمون به نقمت است; زيرا همان ظاهربينى مانع از آن مىشود كه انسان سالم يا غنى ياتوانا خود را سر جلسه امتحان الهى بداند و بسا مغرورانه آن را به حساب اكرام و گراميداشتخود نزد حق بگذارد. ضمن آنكه وجود خود نعمت، غفلتزا وسرگرم كننده است و انسان را از توجه به اهداف عالى باز مىدارد; متقابلا سختيها و مصايب با وجود ظاهر ناخوشايند، عوامل هشدار دهندهاى هستند كه باعث رو كردن انسان به درگاه الهى مىشوند (34) و همين نقمتها براى او نعمت و مقرب خواهند بود.
با تامل و تعمق در آيات گروه سوم و چهارم، نعمتهاى الهى تفسير كاملا متفاوتى مىيابند و انسان با اندك توجهى در مىيابد كه نبايد انعام الهى رابه حساب اكرام الهى وعزت اونزد حق بگذارد.
آيات فراوانى از قرآن كريم، اموال و اولاد فراوان را نشانه غضب و قهر خدا معرفى مىكند.
فلولا اذ جاءهم باسنا تضرعوا و لكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطان ما كانوا يعلمون. فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شىء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون; «چرا وقتى بلايى به آنها رسيد، توبه و تضرح و زارى نكردند؟ بدين جهت تضرع نكردند كه دلهايشان را قساوت فرا گرفته بود و شيطان كار زشت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داده بود. پس چون فراموش كردند آنچه را كه به آنها تذكر داده شده بود، ما هم درهاى هر نعمت را بر آنها گشوديم تا به آن نعمتها شاد شدند; پس ناگاه آنها را به كيفر اعمالشان گرفتيم و آنها خوار و نااميد شدند.» (35)
به تصريح آيه مزبور، خدا عدهاى را با سختيها و مصايب مىآزمايد تا متذكر شوند. اگر با اين وجود، آنها به هوش نيامدند، خدا آنها را از نظر مالى و رفاه مادى كاملا تامين مىكند تا غافل شوند و با نعمتهاى ظاهرى سرگرم شوند. سپس يكباره آنها را مىگيرد. همين مطلب در آياتى از قرآن به صورتى ديگر آمده كه از آن بعنوان مكر الهى ياد مىشود:
»و املي لهم ان كيدى متين; «و مدتى به آنها مهلت مىدهيم. همانا مكر و عقاب ما شديد است.» (36)
و لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين; «و البته كفار نپندارند آن مهلتى كه در اختيارشان قرار مىدهيم به سود آنهاست; بلكه تنها به اين جهتبه آنها مهلت مىدهيم كه بر سركشى و طغيان خود بيفزايند و براى آنهاعذاب سخت و خوارى كنندهاى است. (37)
حتى در آياتى اموال و اولاد كفار را وسيله تعذيب آنها مىداند: فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بما فى الحيوة الدنيا وتزهق انفسهم وهم كافرون; «مبادا از كثرت اموال و فرزندانشان به شگفت آيى، خدا مىخواهد آنها را با همين اموال و اولادشان در زندگى دنيا به عذاب افكند و جان آنها را در حالى كه كافرند بگيرد.» (38)
معناى مكر الهى در مورد اين گروه، آن است كه خدا آنها را آزاد مىگذارد و حتى امكانات لازم براى رسيدن به اهدافشان را در اختيار آنها قرار مىدهد و به آنها فرصت مىدهد(املاء) تا گناه كنند و بر آلودگيهاى خود بيفزايند. اگر چنين افرادى داراى مقام اجتماعى نباشند، تا اين اندازه قادر به تجاوز به حقوق ديگران نمىشوند; خدا براى تعذيب بيشتر آنان، با دادن مقام اجتماعى، فرصت گناه را براى ايشان فراهم مىكند(استدراج).
حق تعالى گرچه در آيات قرآنى گاه اشاره كرده است كه اعطاى نعمتها به انسان، همه براى امتحان اوست، ولى در آيهاى هم متذكر مىشود كه برخى از اين نعمتها دشمن او هستند; يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم; «اى مؤمنان، بعضى از همسران و فرزندان شما دشمن شمايند از آنها بپرهيزيد.» (39)
آيه فوق به مؤمنان چنين خطاب مىكند كه «بعضى از همسران و فرزندان دشمن شمايند». از خطاب يا ايها الذين آمنوا چنين استفاده مىشود كه آن بانوان بدان علت كه شوهرانشان ايمان دارند با آنها دشمنى مىورزند و مايلند كه شوهرانشان از اصل ايمان يا از اعمال صالحى كه مقتضاى ايمان است - از قبيل انفاق ، جهاد و... - منصرف شوند; زيرا دوست دارند همسرانشان بجاى علاقهمندى به راه خدا و پيشرفت دين حق، تنها به اولاد و همسر خود علاقهمند بوده، حتى براى تامين آسايش بيشتر آنها مرتكب كار خلاف هم بشوند. خداى سبحان بعضى از فرزندان و زنان را دشمن (پنهان) مؤمنان و ايمان آنها مىشمارد; زيرا آنها را به انحاء مختلف تحريك و وادار مىكنند كه بعضى از گناهان را مرتكب شوند و چه بسا مؤمنان در باب بعضى از خواستههاى آنها به خاطر محبت و علاقهاى كه به آنان دارند، اطاعتشان مىكنند. لذا خداوند به مردان با ايمان مىفرمايد كه از اينگونه زن و فرزندان حذر كنيد و رضاى آنها را مقدم بر رضاى خدا ندانيد.
از تامل در مباحث قبل نتيجه گرفته مىشود كه دنيا و آنچه در آن است، محل امتحان آدمى است، و آنچه خدا در عالم و نشئه طبيعت آفريده، در حوزه آزمون انسان قرار دارد. مظاهر دنيا هم عبارت است از جان، مال، مقام، همسر و فرزند. بنابراين هر يك از موارد فوق بعنوان مواد امتحانى در آزمون انسان مطرح مىباشند.
خانواده كوچكترين و مهمترين نهاد اجتماعى است كه با حضور پدر و مادر و فرزندان، اولين صحنه آزمون انسان است. در خانواده است كه انسان با فرزند، همسر و پدر و مادر امتحان مىشود; در مرتبه بعد فرد وارد جامعه مىشود و در آن به واسطه «مال» و «مقام» آزمايش مىشود و در همين جامعه است كه در صورت بروز خطر براى شركت در «ميدان جهاد» از او دعوت شدهبه «جان» هم مورد آزمايش قرار مىگيرد.
منابع :
تفسير موضوعى قرآن: آيتالله جوادى آملى، مركز نشر فرهنگى رجا، 1366، چاپ دوم، ج 4
تفسير الميزان: علامه محمد حسين طباطبايى، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، (ج1) 1363، (ج 15) 1366
شفا (الهيات): ابن سينا، قم، مكتبة آيةالله المرعشى النجفى، 1404 ه.ق
1) طه، 50
2) در مورد اجتماعى بودن انسان دو نظر مختلف وجود دارد; گروهى معتقدند انسان بالطبع مايل به زندگى اجتماعى است و گروهى ديگر قائلند انسان بر حسب ضرورتها به زندگى اجتماعى تن مىدهد.
براى توضيح بيشتر ر.ك: ابن سينا، شفاء(الهيات): مقاله 10، فصل 2
3) انسان، 3
4) بقره، 2-5
5) بقره، 7
6) بقره، 10
7) بقره، 26
8) براى توضيح بيشتر ر.ك: تفسير الميزان: علامه طباطبايى، ترجمه موسوى همدانى، ج اول، ص 68-74 ; تفسير موضوعى قرآن: آيتالله جوادى آملى، ج چهارم، ص 171-176
9) شمس، 7-8
10) بقره، 155
11) حجرات، 3
12) وقتى طلا در آتش داغ گداخته مىشود و جوهره ذاتش را آشكار مىكند مىگويند:«فتن الذهب بالنار» طلا با آتش گداخته گشت.
13) طه، 7
14) حتى گاهى انسان با آنكه از نتيجه آزمون كسى مطلع است، براى اتمام حجت، امتحان را برقرار مىكند تا در آينده آن فرد نتواند ادعاهاى بزرگ داشته باشد و نتيجه امتحان كه نزد ممتحن است، بعنوان سندى باقى مىماند.
15) محمد، 4
16) كهف، 7
17) زينت آدمى، آن است كه در جان اوست و هرچه بيرون از نفس اوست نبايد زينت و آرايش او به شمار آيد. آيه فوق با لسان سلبى، زيور بودن ماديات براى انسان را نفى مىكند و آيه ديگر با لسان اثباتى معين مىكند كه زيور انسان چيست: ولكن الله حبب اليكم الايمان و زينه فى قلوبكم...، «ولكن خدا مقام ايمان را محبوب شما گردانيد و در دلهاى شما آن را نيكو بياراست.»(حجرات، 7)
18) بقره، 155
19) احزاب، 10-11
20) ر.ك: احزاب، 10-23
21) توبه، 142
22) عنكبوت، 2
23) بقره، 200-202
24) نجم، 39
25) انفال، 28
26) طه، 131
27) بقره، 40
28) بقره، 49
29) يونس، 14
30) نمل، 40
31) براى مطالعه بيشتر درباره حضرت سليمان ر.ك: تفسير الميزان، ج 15، ص 492 به بعد
32) انبياء، 35
33) فجر، 15-17
34) و لقد ارسنا الى امم من قبلكم فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم يتضرعون: «ما پيامبرانى را به سوى امتهاى پيش از تو فرستاديم و با بلايا و مصايب گرفتارشان ساختيم تا به درگاه خدا تضرع كنند.»(انعام، 42)
35) انعام، 43-44
36) اعراف، 183
37) آل عمران، 178
38) توبه، 55
39) تغابن، 14